بهترین داستان های کوتاه

ساخت وبلاگ
 

 

دختران ماه  6

 

نویسنده: ایتالو کالوینو

مترجم: زهرا نی چین

بهترین داستان های کوتاه...
ما را در سایت بهترین داستان های کوتاه دنبال می کنید

برچسب : دختر ماه,دختر ماهشهری,دختر ماه پیشونی,دختر ماه مهر,دختر ماه اسفند,دختر ماه آذر,دختر مهاراجه,دختر ماه بهمن,دختر ماه تیر,دختر ماه دی, نویسنده : monlystorya بازدید : 322 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 15:14

 

 

دیدار بابا نوئل  

 

نویسنده:  جیمز تربر

مترجم: جواد فغانی

بهترین داستان های کوتاه...
ما را در سایت بهترین داستان های کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monlystorya بازدید : 269 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 2:57

 

 

ماجرای گند!  4

 

نویسنده: آنتوان چخوف

مترجم: سروژ استپانیان

 

 

بهترین داستان های کوتاه...
ما را در سایت بهترین داستان های کوتاه دنبال می کنید

برچسب : ماجرای گندم ری,ماجرای گندم کانزاس,ماجرای علی گندابی,ماجرای علی گندمی,ماجرای توبه علی گندابی,ماجرای فیلم بوی گندم,ماجرای علی گنداب,ماجرای علی گندابی اپارات,ماجرای اهنگ بوی گندم داریوش, نویسنده : monlystorya بازدید : 235 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 16:41

روزی روزگاری یک درخت بود... ... ودرخت یک پسر کوجولو را دوست داشت. و آن پسر هرروز می آمد. و برگ های درخت راجمع می کرد... و از آن تاجی می ساخت وسلطان جنگل می شد. و از تنه درخت بالا میرفت... ... و از شاخه هایش آویزان می شد و تاب می خورد... ... و از آن سیب می خورد... و باهم قایم باشک بازی میکردن. وهنگامی که پسر خسته می شد در سایه اش می خوابید. پسر درخت را خیلی دوست داشت. ودرخت شاد بود. اما زمان در گذر بود... ... وپسر بزرگ تر می شد ودرخت تنها تر. تا روزی پسر نزد درخت آمد. درخت به او گفت:«پسر بیا،از تنه ام بالا بیا و از شاخه هایم تاب بخور،سیب بخورو درسایه ام بازی کن و شاد باش.» پسر گفت بهترین داستان های کوتاه...
ما را در سایت بهترین داستان های کوتاه دنبال می کنید

برچسب : درخت سیب,درخت سیب پاکوتاه,درخت سیب گلاب,درخت سیب پایه کوتاه,درخت سیب پایه مالینگ,درخت سیب مالینگ,درخت سیب گالا,درخت سیب ترش,درخت سیب قرمز,درخت سیبری, نویسنده : monlystorya بازدید : 247 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 6:20

من به مدرسه می رفتم تا درس بخوانم. تو به مدرسه می رفتی، به تو گفته بودن باید دکتر شوی. او به مدرسه می رفت،اما نمی دانست چرا! من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم می گرفتم. تو پول تو جیبی نمی گرفتی،همیشه پول در خانه شما دم دست بود. او هر روز بعد از مدرسه ، کنار خیابان آدامس می فروخت... بهترین داستان های کوتاه...
ما را در سایت بهترین داستان های کوتاه دنبال می کنید

برچسب : من تو,من تواضع لله رفعه,من توجيهات الرسول الصحية,من توكل على الله فهو حسبه,من تو چت,من توكل على الله كفاه,من توضأ فأحسن الوضوء,من توبه, از عشق,من توضأ قبل ان ينام,من توضأ ثم قال, نویسنده : monlystorya بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 6:20

    
 
 بی عرضه
 
 
نویسنده :آنتوان چخوف
مترجم: سروژ استپانیان
بهترین داستان های کوتاه...
ما را در سایت بهترین داستان های کوتاه دنبال می کنید

برچسب : بی عرضه,بی عرضه به انگلیسی,بي عرضه,بی عرضه گان تاریخ,بی عرضه ترین, ایران,بی عرضه ام,بی عرضه بودن,بی عرضه ترین پادشاه ایران,بی عرضه یعنی, نویسنده : monlystorya بازدید : 279 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 6:19